نشستم... حاجت‌هایم را دانه‌دانه... کنار هم چیدم و... تعدادشان زیاد شد! نشستم... با خودم دودوتا چهارتا کردم... و دیدم می‌شود به خیلی‌های‌شان برسم! (اگر خدا بخواهد) اما یکی‌شان را دوست دارم... که همیشه روزی‌ام بشود! که فقط یک‌بار نباشد! که جزء همیشگیِ تقدیرم باشد! آن هم کربلاست! این یکی را برای همیشه... در مقدرات من رقم بزن! پ.ن با کم و زیاد زندگی می‌توانم بسازم؛ جز دوری از ! تقدیر مرا با حسین رقم بزن! 𝒔𝒂𝒉𝒊𝒅_𝒋𝒂𝒉𝒂𝒏𝒊/شهید‌جهانی