وقتی ضارب علی رو با چاقو زد، ما پیکر غرق خونش رو به کناری کشیدیم، پیرمردی آمد و گفت: «خوب شد؟! همینو می‌خواستی؟ به تو چه ربطی داشت؟ چرا دخالت کردی؟» علی با صدای ضعیفی گفت: «حاج آقا فکر کردم دختر شماست! من از ناموس شما دفاع کردم.» @shahid_ketabi