بعد از ورود به دانشگاه، خدا و معاد را اصلا قبول نداشت. وی فن بیان عالی داشت و خیلی از افراد فامیل و دوستان را با پیگیریهای مصرانه اش ، کافر کرده بود. نوبت خواهر کوچک خودش بود که تازه وارد دبیرستان شده بود. فرصتهایی را غنیمت شمرده و در خلوت و دور از چشم والدین و دیگران با وی بسیار بحث عقیدتی میکرد. این خواهر، از کودکی اهل مطالعه و عبادت و تفکر بود. و قرآن و نهج البلاغه بسیارمیخواند. هرچه بحث کرد و بحث کرد فایده نداشت . و هرچه سعی کرد موفق نشد. وقتی خسته شد ، با عصبانیت و بدون آنکه متوجه باشد ، بر سرش فریاد کشید که : 《 به خدا ، خدا وجود ندارد》 🤣🤣🤣 🎊🌿🎁🎈☀️🎀☀️🎈🎁 ☀️ ، آینده بهتر یارِ شهید باش باکلیک👇 http://eitaa.com/joinchat/3654942737Cb32c170347 🌷🕊🌷🕊🌷 @shahid_m_mashal