یکی از عادت هاش این بودکه حتماپنج شنبه عصرهاروبایدمی رفتیم بهشت زهرا.
بارون میومد،برف میومدبراش فرقی نمیکرد.
یه روز بارون شدیدی میومدبازم باموتور رفتیم.
معمولاهمین که میخواستیم حرکت کنیم ازمحل،یایک جعبه شیرینی میخریدیم،یاچندکیلوموزوسرمزارشهیدکامران«همون جایی که الان مزارخودحسین آقاست میگذاشتیم وپخش میکردیم.
قطعه های دیگه هم میرفتیم ولی نمیدونم چرا اونجاکلا جوردیگه ای بود.
وقتی می نشست سرمزارشهیدکامران،ده دقیقه یک ربع اصلاحرف نمیزدوفقط قبررونگاه میکرد.
انس خاصی داشت...
اون موقع قطعه50اصلاشلوغ نبود
نه ایستگاه صلواتی داشت نه اینقدمدافع حرم داشته نه اینقدرزائر
خیلی وقتامامیرفتیم اونجافقط دوسه نفردیگه به غیرازمابودند
ولی ایشون میموندواونجا خیراتش رو پخش میکرد
#به نقل ازدوست شهید🕊
#خاطرات_شهیدحسین معزغلامی🕊
@SHAHID_MOEZEGHOLAMI