شهید حسین معز غلامے⁦³¹⁵
••
📚 شب پنجم محرم بود که گفت میای بریم هیئت؟ دعوتم کردن باید برم روضه بخونم ... گفتم بریم. با خودم فکر کردم شاید یه هیئت بزرگ و معروفیه که یه شب محرم رو وقت میذاره و میره اونجا ... وقتی رسیدیم جلوی هیئت به ما گفتن هنوز شروع نشده ... گفت مشکلی نداره ما منتظریم میمونیم، تا شروع بشه ... نیم ساعتی تو ماشین نشستیم و شعرهاشو ورق میزد و تمرین میکرد ...🗒 وقتی داخل هیئت شدیم جا خوردم، دیدم کلا سه چهار نفر نشستن و یک نفر مشغول قرآن خوندنه ... بعد از قرائت قرآن، رفت و شروع کرد به خوندن زیارت عاشورا و روضه ... چشم هاشو بسته بود و میخوند به جمعیت و ... هم هیچ کاری نداشت. برگشتنی گفتم شما میدونستی اینجا آنقدر خلوته؟! گفت بله من هر سال قول دادم یه شب بیام اینجا روضه بخونم. گاهی تو این مجالس خلوت که معروف هم نیستن یه عنایاتی به آدم میشه که هیچ جا همچین چیزی پیدا نمیشه ... 🌱 🌹 ..•°•🖤°•🖤°•🖤•°•.. @SHAHID_MOEZEGHOLAMI ..•°•🖤°•🖤°•🖤•°•..