🔻 دیدار فیروزه ای رویایی که با یک تماس حالم دگرگون شد و یاد دعایی که کردم افتادم و به حالتی بودم که زبانم درجا بند شد و به سختی سخن می گفتم. ماجرا از این قرار بود که حدود ۲هفته پیش سر مزار بودم و به شدت دلم گرفته بود. دلم گرفته بود برای زندگی تکراری دلم یه کار جدید فرهنگی می خواست یاد امسال افتادم که چقدر رزق فرهنگی شهدا بهم دادن. گروه مون با ایده های جدیدی که داده بودم به لطف شهدا عجیب تحول پیدا کرده بود و بچه ها به جنب و جوش افتاده بودن. به گفتم دلم یه رزق فرهنگی خیلی خوب و خیلی بزرگ می خواد...😔 اومدم خانه در حین کار گفتم چقدر خوبه مورد عنایت حضرت آقا قرار بگیره😍 این دعا و درخواست از شهید کامل از ذهنم رفته بود تا اینکه مسئول گروه مون بهم زنگ زد😳 با چشم گریون گفت: قراره بیت رهبری مثل پارسال برای خادمی بریم و یه محتوا فرهنگی ببندیم که در بیت استفاده بشه و می خوان مدیریتش را به شما بدن. من در عین ناباوری یک لحظه یاد دعام افتادم جوری بود که نمی تونستم صحبت کنم ولی انگار واقعا دعام برآورده شده بود. نوشتن محتوا را با دوستان شروع کردم هر چی فکر می کردم اشکم در میومد مگه میشه امثال در حالی که هنوز به فکر بیت و دیدار حضرت آقا نبودم اینطوری قسمتم بشه.😢 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 💠کانال رسمی ‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍‌‍┄• @shahid_mohammad_barati