🖤 وقتی ۱۰روزقبل ازشهادت زنگ زدی و صحبتهایی کردی هیچ وقت فکرنمیکردم که تمام ان صحبتها بشود وصیت تو...گفتم صحبتهای مادرو پسری هست مثل همیشه که تواسرار بر دعای شهادت داشتی و من همیشه میگفتم: هیچ وقت امادگی اینو پیدانمیکنم که چنین دعایی کنم برای تو مبگفتی، اخه چرا؟مگه شهادت بد؟میگفتم نه شهادت زیباست ولی من مادرم وهزاران ارزو دارم برای تو😭ارزودارم تورادرلباس دامادی ببینم🖤گفتی، ولی مامان لباس شهادت برای من جذاب تراست😞چه گفتی و چه شد که دعای عاقبت بخیری و شهادت کردم برایت ⚘🕊 وتودامادشدی ولی درلباس شهادت🕊🕊ولی یک چیز رانگفته بودی..در۲۱ماه رمضان اولین رمضانی که نبودی از زبان .... شنیدم ....باچشمان گریان گوشه ای ایستاده بود و به مزارت نگاه میکردو اشک میریخت...گفت چندروزقبل ازشهادت بعدازیک ماموریت امدیم گلزارتوهمین قطعه محمدمهدی اومد اینجا ایستادو گفت بچه ها من شهیدمیشم و جای من اینجاست همه بهش خندیدیم و سربه سرش گذاشتیم 😭😭ولی الان میبینم که اوبه مامیخندد...که اوکجاهست و ماکجا😞خوش به سعادتش خوب گرفت....ان شاالله حلالمون کنه...گفتم محمدمهدی هیچ وقت چیزی رابه دل نمیگرفت، و زودازش میگذشت..گفت بله عاشق همین اخلاق و مرام و معرفتش بودم😞واین شدوصیتنامه شهیدامنیت محمدمهدی رضوان🕊🕊 شهداگاهی نگاهی😭 @shahid_mohammadmahdi_rezvan