📝 برادرزاده 🌒 شب ۲۳ ماه مبارک بود بیشتر از ۲۴ ساعت بود که با شنیدن خبر شهادت عمو میسوختیم و گریان بودیم. 🟢 قرار بود فردا خانواده عمو برای استقبال و شرکت در مراسم نماز بر پیکرش به تهران بروند. گفته بودند تعداد افرادی که اجازه حضور در نماز دارند محدود هستند. 🟢 تقریباً همه عموزاده ها به این نتیجه رسیدیم که در اصفهان بمانیم ولی همه دلمان بی تاب عمو بود و دوست داشتیم شرایط فراهم شود تا به استقبال پیکر مطهرش برویم. 🕛 ساعت به ۱۲ شب نزدیک می شد، جمعیتی که به احترام شهید و برای عرض تسلیت در منزل جمع شده بودند برای شرکت در مراسم احیا شب قدر متفرق شدند. 🥀 بعضی از عموزاده ها توان دیدن جای خالی عمو را نداشتند و رفتند. من و چند نفر دیگر اما پای رفتن نداشتیم. دوست داشتم شب را در مکانی که معطر به حضور عمو بود بگذرانم. تنفس در فضای حضور و ذکر شهید برایم غنیمت بود. 🏴 شب سختی را به سحر رساندیم. با عمو نجوا میکردم. عمو جان سال ها بود که از دیدارتان محروم بودم. شاید در این چند سال جمعا به اندازه یک روز در کنارتان نبودم. داستان ما و شما داستان فراق بود. فراق ارزشمندترین عضو خانواده به امید رضای خدا از جهاد فی سبیل الله. عمویی که برایم فقط عمو نبود. 🌹 اگر چه به دلیل نوع فعالیت های مجاهدانه اش ناشناخته بود ولی از مکتبی بود که هر لحظه حضور در کنارش درسی بود برایمان. زمانی که توفیق حضور در کنارش را داشتیم حتی سکوت هایش برایمان درس آموز بود و جانمان با دیدنش قرار می گرفت. 🌸 عموجان! می گویند حتی امکان نمازگزاردن بر پیکر مطهرتان را نداریم. می شود پادرمیانی کنید و این لحظات آخر رزق نماز بر پیکرتان و دیدار حضرت آقا را برایم از خدا بخواهید؟ 🌸 عموجان! این سال های هجرتتان خیلی بر ما سخت گذشت. سخت بود عموی مهربانی داده باشی که بسیاری از سجایای اخلاقی اش تراز یک شیعه ناب باشد و از دیدارش محروم باشی. راستی آیا ندیدن تان برای ما که عزیزِ جان خود را در معرکه جهاد می دیدیم و نگران سلامتی ش بودیم نوعی جهاد محسوب می شود؟ 🌸 عمو جان می شود به جای سال ها ندیدن تان حداقل این لحظات آخر همراه تان شوم؟ خدایا می دانم که نمی شود اما به مقام شهید توسل می جویم و از تو خواهانم که قادر متعال مهربانی. ✨ ظهر روز بیست و سوم همه وجودم رفتن شده بود. بالاخره شرایط سفر، ناباورانه محیا شد. چه بر ما گذشت مسیر اصفهان تا تهران. 🟢 عزیزِ دل این بار به سمت تو‌ می آییم برای وداع. اگرچه خوشحالم که به آرزویش رسید ولی در تمام مسیر به غم فراقش و محرومیت از نگاه به چهره متبسم و مهربان و باصلابتش می اندیشم. 💐 خدایا فقط نگاه تو و رضایت توست که پایِ رفتن مان را انرژی می بخشد. ✈️ وقتی به فرودگاه رسیدیم دیدم عموزاده ها هم مثل من به نوای قلب ناآرامشان آنجا هستند. یکی را همسرش چند کیلومتر خارج از اصفهان به بقیه ملحق کرده بود، دیگری سختی سفر با اتوبوس با سه پسر کوچک را به جان خریده بود به این امید که بچه هایش با نگاه ویژه عمو عاقبت بخیر شوند و آن دیگری فرزندش را به کسی سپرده بود و آمده بود. خلاصه هر کس با تمام سختی که داشت به دو بال عشق و ارادت به عمویِ مهربان، خود را برای استقبال به فرودگاه رسانده بود. 🏴 مراسم استقبال سخت و سنگین گذشت.همه گریان بودند. همسر و دختر عمو که در مکتب او بالیده بودند، اما با صلابت و محکم بودند. دلم یه جوریه ولی پر از صبوریه چقدر شهید دارن میارن از تو سوریه ♦️و ناگاه پیکرهای شریف هفت نفر از شهدای قدس هویدا شد. خدایا این اولین باری است که عمو را در سکون و آرامش می دیدم. 😭 عمو جان برخیز و علم را دوباره به دوش گیر. برخیز عموجان قدس منتظر است... 🌹 اما انگار اراده خداوند حضورت را به گونه ای دیگر رقم زده. این بار خون تو به حول و قوه خدا قرار است پیروزی را نزدیک کند. خوشا به سعادتت که قطرات خونت مانند منشِ زندگی ت لرزه بر اندام صهیون انداخت. 📿 شادی روح شهدا صلوات الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم ☑️ به کانال رسمی شهید محمد رضا زاهدی در ایتا بپیوندید: •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 🆔 @shahid_mohammadrezazahedi