🌸🕊🌸 🕊🌸 🌸 📜 💫 یه شب در مسیر کربلا توی موکبی بودیم، بچه ها سردشون بود بلند شدم پتو از یه موکب دیگه بگیرم بیارم، که دیدم علی یه گوشه نشسته داره گریه میکنه. 😔 رفتم گفتم : چی شده؟ یه کمی شوخی و خنده کردم، دیدم نه سر حال نیست بعد به حضرت زهرا (س) قسمم داد، گفت : یه چیزی بهت بگم به کسی نگو. گفت : ❤️ امام حسین (ع) رو تو خواب دیدم، گفتم : چرا منو پیش خودت نمیاری؟ گفت : "مادرت تو رو دست ما امانت سپرده." 😭 بعد با هم یکم گریه کردیم... 🍃🌺 💥 @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 📚 برگرفته از کتاب نایِ سوخته، زندگی نامه و خاطرات مربی مجاهد 🌸 🕊🌸 🌸🕊🌸