🍁❤️🍁❤️🍂
❤️🍂
🍂
#تویی_که_دیگر_ندارمت
☘️با امین یک سال اختلاف سنی داشتیم. با هم بزرگ شدیم. تمام خاطرات بچگی، بازیگوشی و درد و دلهایمان با هم بود. خیلی صمیمی بودیم.
هر دو در کودکی بازیگوش بودیم. مادرم نمیتوانست شیطنتهای ما را کنترل کند. روزی با امین میخواستم از لانه کبوتر تخمهایی برداریم و بخوریم. به امین گفتم "تو بالای درخت برو. شاخه را تکان بده و من پای درخت با گونی، تخمها را میگیرم."
😅امین به زحمت بالای درخت رفت ولی تخمها به زمین افتاد و شکست. کبوتر از آنجا رفت اما ما به امید بازگشتش هر روز به آنجا میرفتیم.
💔هنوز شهادتش را باور نمیکنم. منتظرم تا دوباره از سفر برگردد. بعد از یک سال، دو سال، ده سال یا بیست سال با ظهور #امام_زمان (عج) برخواهد گشت. او به یک ماموریت الهی رفته است. تنها نبود فیزیکی اش را درک کرده ایم.
به ظاهر آرام هستیم اما از درون میسوزیم. به ندیدن و نشنیدن صدایش عادت کرده ایم ولی واقعا حس میکنیم که با ماست. سرم را که روی سنگ مزارش میگذارم، حضورش را حس می کنم.
😔❤️حس خواهر نسبت به برادر کوچکتر را نمیشود بیان کرد؛ نه میتوان گفت نه نوشت و نه توصیف کرد، همه خواهرها میدانند حس خواهر چطور است.
#مدافع_حرم
#زمینه_ساز_ظهور
#شهید_امین_کریمی به روایت خواهر شهید
🍃🌸قسمت سی و نهم
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🍂
❤️🍂
🍁❤️🍁❤️🍂