#دل_روشن
#بخش_سوم
🔹از زمانی که جنگ در سوریه آغاز شد دائم در پی رفتن بود، حتی زمانی که برای انجام برخی کارها به اهواز می رفتیم مدام پیگیری می کرد، ولی به او می گفتند: جا نیست، فعلا امکانش وجود ندارد، نمی شود.
😉ولی مگر حاجی ول کن ماجرا بود، مدام پیگیری می کرد. حتی مدام به بچه ها می گفت: من شهید می شوم، من آخرش در سوریه شهید خواهم شد.
✨همیشه برای بچه ها تعریف می کرد: من خواب شهادت خودم را می بینم که پرواز می کنم.
💔خیلی رفتنش ناگهانی بود، شب با او تماس گرفتند که فردا با مدارکت به اهواز بیا، حاجی ساعت ۲ظهر تماس گرفت، گفت: نیروها را اعزام کرده اند و من باید با گروه دیگری اعزام بشوم، مجدد به دزفول آمد. فردا صبح دوباره بعد از نماز و قرآن، صبحانه خورد و برای خداحافظی سراغ بچه ها رفت...
✍به روایت همسر معزز
#شهید_محمد_زلقی
ادامه دارد...
❤️
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein