#دل_روشن
#بخش_ششم
✍روایت همسر مکرم
📞مدام تماس می گرفت، ولی اصلا از موقعیت و این که مشغول چه فعالیتی هستند هیچ اطلاعی نمی داد، هر وقت هم در مورد اوضاع سوریه می پرسیدم می گفت:
✨خانم نگران نباش، همه چیز آرام و جایم خوب است.
فقط یک مکالمه کوتاه در حد احوال پرسی بود.
✍روایت دختر بزرگوار شهید
یادم می آید آخرین باری که با پدرم حرف زدم، به من گفت: «عربی یاد گرفتم، وقتی برگردم یادت می دهم» که آن تماس خیلی سریع هم قطع شد.
✍روایت پسر بزرگوارشهید
پدر به ورزش خیلی علاقه داشت، ورزش اولش هم فوتبال و بعد از آن، والیبال بود. وقتی تماس می گرفت برای آرامش به ما می گفت: اینجا همه چیز امن و امان است و حتی داریم فوتبال بازی می کنیم.
#شهید_محمد_زلقی🌹
ادامه دارد...
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein ❤️