🌾🌸🌾🌸🌾🌸
🌸🌾
🌾
🔶 قسمت اول
📆 جمعه، 22 تیر 97
موعد دیدار با جانبازان عزیز...
👥 برای دوستانم و یه سری دیگه دعوت نامه ی دیدار با جانبازان فرستادم، خیلی استرس داشتم. نگران بودم که یه وقت کم نباشیم که اونها شادیشون کم بشه.
با کلی استرس بالاخره 2 ساعتی استراحت کردم. البته باز می ترسیدم خواب بمونم. به خدا و شهدا و
#حاج_احمد_متوسلیان سپردم که منو بیدار کنند.
تقریبا ساعت 7 و 3 ، 4 دقیقه بیدار شدم. دیدم خب وقت هست، 10 دقیقه ساعت رو تنظیم کردم.
هنوز به 5 دقیقه نرسیده بود که یک دفعه ای خواب عجیبی دیدم...
😭 خواب دیدم یه آقایی یه عکس بزرگ از جانبازی دستش گرفته و بلند میگه :
📢 شما اینا رو فراموش کردید...
صداشم بغض داشت و بلند بود.
فوری بلند شدم و گفتم آماده بشم و برم. بیشتر از این صبر درست نبود، اونم با این خوابی که دیدم.
خلاصه راه افتادم رفتم، دو سه نفر آمده بودن و خیلی زود رسیدم. و البته خیلی هم راحت ماشین گیرم اومد. انگار همه چی برای دیدار مهیا بود.
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
🌾
🌸🌾
🌾🌸🌾🌸🌾🌸