🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸 📜 💫 چند روز پیش بچه دار شده بود. دم سنگر که دیدمش، لبه ی پاکت نامه از جیب کنار شلوارش زده بود بیرون. گفتم : هان، آقا مهدی خبری رسیده؟ چشم هایش برق زد. گفت : خبر که... راستش عکسش رو فرستادن. 😍 خیلی دوست داشتم عکس بچه اش را ببینم. با عجله گفتم : خب بده، ببینم. گفت : خودم هنوز ندیدمش. ⚫️ خورد توی ذوقم. قیافه ام را که دید، گفت : 😔 راستش می ترسم؛ می ترسم توی این بحبوحه ی عملیات، اگه عکسش رو ببینم، محبت پدر و فرزندی کار دستم بده و حواسم بره پیشش. نگاهش کردم. چه می توانستم بگویم؟ گفتم : خیلی خب، پس باشه هر وقت خودت دیدی، من هم می بینم. @shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🍃🌸 📚 تو که آن بالا نشستی، ص ۳۹-۴۰ ✉️ ارسالی 🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸🕊🌸