﷽
💠
پله پله تا خدا❤️
🔖قسمت یازدهم
🌹در عملیات شانزدهم آذر سال۱۳۹۴ که آقا روحالله صحرایی شهید شد، رضاجان به درجه رفیع جانبازی نائل آمده بود. حال و هوای آقا رضا با شهیدشدنِ آقا روحالله خیلی دگرگون شده بود.
✅آقا رضا پانزده روز بعد از شهادت آقا روحالله به خانه آمد. وقتی از سوریه برگشت، از عروسم پرسیدم رضا جان سالمه؟، گفت:«آره، سالمه!»
🧤بعد از دو روز، از وسایل جابهجا کردنها و بچه بغلکردنهایش متوجه شدم که در خانه آستین بلند میپوشد. نگران شدم و پرسیدم:«ما که نامحرم نیستیم، چرا آستین بلند پوشیدی؟»
🤔گفت:«همینجوری میپوشم.» اصرار کردم! رضا گفت: «مامان باز گیر داد...»؛ آستینش را بالا زد؛ دیدم قسمتی از دستانش پاره شده و تمام دستش سوراخ سوراخ است! پرسیدم:«این چیه؟»
🔫رضا جان گفت:«هیچی نیست؛ افتادم یککمی دستم درد میکند.» وقتی سماجت مرا دید، گفت:«اگه قسمت به رفتن باشد، همینجا هم میمیرم ولی گلوله کلاهم را سوراخ کرد و از لای موهایم رد شد و من همچنان زندهام.»
😞دوباره اصرار کردم. صحبتهایش را ادامه داد و گفت:«قبل از اینکه آقا روحالله شهید بشه، من تیر خوردم. وقتی تیر خوردم متوجه نشدم. وقتی داشتم با تکتیراندازهای تکفیری مبارزه می کردم، دیدم که تکتیرانداز تکفیری قلب آقا روحالله رو هدف قرار داده بود و روحالله در دو سهمتریِ من شهید شد.»
🎙
راوی: مادر شهید
☝️
#تصویر_باز_شود✔️
🗯
#ادامه_دارد...
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#پله_پله_تا_خدا
🌹تنها کانال رسمی تکاور پاسدار
شهیدمدافعحرم رضاحاجی زاده👇🏻
🍃|
@shahid_reza_hajizadeh