کانال شهید حاج سعید کمالی(شهید مدافع حرم)
#شهید_حاج_سعید_کمالی http://Instagram.com/shahid_hajsaeid_kamali1395 @shahid_saeed_kamali
شهید سعید کمالی .....از مازندران .......شهادت کربلای خانطومان در اوایل سال 95 در منطقه خانطومان و گردان حمزه و محور عملیاتی تل یک جوانی خوش سیما از دیار پهلوانان می جنگید برای رسیدن به تل یک و تل دو باید از جلوی چشم دشمن عبور میکردیم و گاهی اوقات شهید میدادیم. بنا به تدبیر حمزه برادر روح الله قرار شد این جاده را خاکریز بزنیم اما در جلوی چشم دشمن و انجام این کار بر روی جاده ای یک طرفش کانال اب بود و طرف دیگرش پرتگاه امکان این کار غیر ممکن بود تا اینکه قرار شد با کامیون خاک به این منطقه حمل کنیم و چون من شبها تایمم ازاد بود و تقریبا عربی بلد بودم با راننده سوری این کار را بر عهده گرفتیم. راننده علی و اهل فوعه بود. شب شد و کامیون را به منطقه خاکبرداری هدایت کردیم و منتظر ماندیم تا پر شد و بعد سوار و به سوی منطقه خطر حرکت کردیم. در بین راه راننده سوری ترسیده بود و شروع به بهانه گیری کرد. به هر زبانی بود او را راضی کردم و وارد حوزه دید دشمن شدیم و کامیون غرش کنان در مسیر پیش میرفت که دشمن متوجه ما شد و به سمت ما تیر اندازی کرد و منور و تیربار. به راننده گفتم خالی نکن و سریع از منطقه عبور کن که راننده که ترسیده بود و ماشین در جلوی چشم دشمن خاموش شد. سریع از کامیون پایین پریدیم و پشت چرخهایش موضع گرفتیم و زمینگیر شدیم. ماشین شهید محمد بلباسی که جلوتر رفته بود و به پشت پناهگاه بود. درخواست کمک کردم با بیسیم. اما امکان تردد نبود و به علت اشنا نبودن منطقه گیج شده بودم که دیدم یک نفر به سرعت به سمت ما می اید و سرش را با شال بسیجی بسته بود. با خودم گفتم دشمن نزدیک شد و اسیر شدیم. اماده تیر اندازی بودم که صدای شهید بلباسی را از پشت بیسیم شنیدم. گفت سعید داره میاد کمک ....خیلی خوشحال شدم. چون سعید معدن ارامش بود. نزدیک شد و خوشحال بودم از دیدنش در اون لحظه. یک خوش و بش کوتاهی کردیم و گفتیم بریم که سعید گفت نه کامیون را هم ببریم. گفتم خراب شده اما با جدیت گفت درستش بکنیم. بعد راننده را پیدا کردیم که پنجاه متر دورتر بود و اوردیمش نزدیک ماشین. اما جرأت تعمیر ان را نداشت و نمیتوانست کاپوت کامیون را باز کند که سعید سریع رفت بالا و ضامن را کشید و کاپوت کامیون را باز کرد. خودش هم بالا رفت و به سمتی که دشمن بود ایستاد و گفت اگر بزنن منو اول میزنن و خاطرت جمع باشد. راننده جرأت پیدا کرد و رفت بالا و تاریک بود. با نور صفحه موبایل تعمیرش کردیم و راه افتادیم به منطقه امن رسیدیم. اون شب سعید به من گفت همین یک کامیون خاک کافیه و تو اینجا استراحت کن و من با کامیون عقب برمیگردم. من خوابیدم و استراحت کردم. صبح شد و بیدار شدم و از سنگر بیرون امدم که از صحنه ای که میدیدم بهت زده شدم... ‌بله سعید تمام شب را با راننده مشغول حمل خاک بر روی جاده بودن و کار را تمام کرده بود. بله اون شب اگر سعید به کمک ما نیامده بود قطعا کامیون را منفجر میکردن با موشک. اما افسوس و صد افسوس که پیکر این شهید بزرگوار در خانطومان ماند تا سندی بر مظلومیت شیعه باشد. به نقل از همرزم شهید http://Instagram.com/shahid_hajsaeid_kamali1395 @shahid_saeed_kamali