آقا امیرمهدی فرزند شهید ...
خاطره ای از همسر شهید:
چند سال بعد شهادت پدرش, وقتی ۵ سالش بود ، صبح وقتی از خواب بیدار شد اومد سمت من با همان زبان شیرین بچگانه گفت:مامان من میخوام برم با دشمنابجنگم گفتم عزیزم دیگه جنگی تو سوریه نیست بعدشهادت بابا سعید ، دوستاش بازم موندن تو سوریه با دشمنا جنگیدن اونارو نابود کردند .ان شاءالله دیگه جنگ تموم شد گفت: مامان جنگ با اسرائیل که تموم نشد می خوام با اسرائیل بجنگم نابودشون کنم...
گفتم ان شاءالله یکی از سربازان آقا امام زمان (عج) باشی پسرم ..
وقتی بزرگتر شد این موضوع رو براش تعریف کردم خندید، وگفت: دیگه مطمئنم که باید یک مخترع بشم تاامکانات نظامی قدرتمندتری داشته باشیم و همزمان با دشمن بجنگم تا دیگه جرات نکنن به هیچ کشوری زور بگن.
#کانال _شهید_سعید_کمالی
ان شاءالله امیرمهدی جان در پناه خداوند متعال همیشه سلامت باشند و با کمک خدا، اهل بیت وپدرشهیدش به آرزوهای بزرگش برسه.
@shahid_saeed_kamali