آقــاسَـجّــادٌ
📚 ۳۸ پیش پای بشریّت نبود. صدور سنن انقلابی روس به افریقا و آسیای جنوب شرقی که آخرین تحوّلات سیاسی پیش از حرکت چینی‌هاست، خود حکایت از آرزویی دارد که سال‌های سال در نطفه خفه می‌شده است تا اکنون در لباسی تازه پا به میدان بنهد. اگر باز هم دقیق‌تر باشیم، ما از این توّجه به غرب فراوان جای پا داریم. درست است که آب حیات در ظلمات شرق بود؛ امّا اسکندر که به جست و جویش رفت، غربی بود و نظامی گنجوی از ماست او را پیامبر خواند و با ذوالقرنین درآمیخت. جنّات عدن نیز غربی است و عنبر همیشه از دریاهای شمال غربی می‌آمده است و بغداد که کعبه‌ی زندیقان مانوی بود، در منتهای غربی فلات ایران بود و حتماً سپاه زنگ و روم را شنیده‌اید و اطلاق آن را به شب و روز، یا به زلف و صورت دلبران! و شاید به همین دلیل هیچ حرم‌سرایی در شرق، خالی از کنیزان رومی نبوده‌ است که مبشّر روز و حامل سپیدی و سپیدبختی بوده‌اند. حتّی عرفان با همه‌ی شرق‌زدگی‌اش(اگر بتوان این تعبیر را نیز به کار برد) شیخ صنعان بادیه‌نشین را در بند کنیزکی رومی، مرتد می‌کند و زنّاربند. حتّی نرگس خاتون، مادر مهدی موعود شیعیان نیز کنیزکی است در اصل رومی... و به هر صورت بر این نسق فراوان نشانه‌ها می‌توان یافت. و آن‌چه مسلّم است این‌که برای ما که هرگز ملّتی نه در بند تعصّب و خامی بوده‌ایم، راه غرب همیشه باز بوده است. به مکّه هم که می‌رفتیم هم‌چون سعدی، از راه طرابلس می‌رفتیم تا به کار گل بگمارندمان یا به کربلا که می‌رفتیم و به نجف، تا استخوان سبک کنیم و به اروپا که اکنون می‌رویم تا عیش و عشرت کنیم... ۳۹ از همه‌ی این شایدها و به گمانم‌ها که بگذرم، رفت و آمد با غرب در زندگی ملّتی که می‌خواسته هر روز از روز پیش بهتر بِزیَد وبیش‌تر بداند و آرام‌تر بمیرد، امری عادی است. هیچ واقعه‌ی خارق عادتی نیست. رفت و آمد با همسایگان دور و نزدیک است. کوشش و جست و جوی وسیع‌تری است از بشریّت در حوزه‌های وجودی دیگر. امّا عجیب این‌جاست که این توجّه به غرب تا حدود سیصد سال پیش، همیشه یک رو داشته است، یک علّت داشته است و یک جهت. روی کینه یا حقد یا حسد و رقابت و در این سیصد سال اخیر علّت دیگر و جهت دیگر و روی دیگر یافته. روی حسرت و اسف و عبودیّت! تا پیش از این سه قرن اخیر، ما همیشه به غرب حسد برده‌ایم یا کینه ورزیده‌ایم یا با غرب به رقابت برخاسته‌ایم؛ به علّت سرزمین‌های آباد و بندرهای شلوغ و شهرهای آرام و باران‌های مداومش. در تمام آن دوره‌ها که گذشت، ما نیز خود را مستحق می‌دانسته‌ایم به داشتن چنان نعماتی؛ و بر حق می‌دانسته‌ایم سنّت خود را و معتقدات خود را؛ و به آن‌ها «کافر» می‌گفته‌ایم و گمراهشان می‌دانسته‌ایم و گرچه حتّی در متن تعصّب زردشتی ساسانیان، به علمای ایشان که از اسکندریه و قسطنطنیه می‌گریخته‌اند، پناه می‌داده‌ایم؛ امّا آن‌چه مسلّم است، این‌که آن‌ها را همیشه به ملاک‌های خود می‌سنجیده‌ایم. کار را گاهی به جایی می‌رسانده‌ایم که مال و جانشان را حلال می‌دانسته‌ایم و هم از این رو بوده است که تا توانسته‌ایم، دست‌بردی به آن سو زده‌ایم و به هر صورت، این همه رقابت و حسد و کینه، برای ما موجّهی یا محرّکی بوده است تا نقش برجسته‌ی خشن آشوری را نرمش بدهیم و به طول و عرضش بیفزاییم و... 📗 🖊 📄 @shahid_sajad_zebarjady