🗞شهید مدافع حرم سید علی زنجانی به روایت همرزمان؛
🔻مسير شام بود. رانندگى طولانى ديگر رمقى برایمان باقى نگذاشته بود. قدمهایمان را توان راه پیمودن نبود و بند بندِ وجودمان از فرط خستگی فریاد میزد.
🔸از پَس نگاههای خسته، ناگهان ساختمان مقرّ در قاب چشمانمان جای گرفت. اميدِ استراحت در حال و هواى بیریا و سادهی مقرّ، لحظهاى لبخند را بر لبهایمان مینشاند.
🔹خسته از راهى طولانى وارد مقرّ شديم و هر يک به گوشهاى پناه برديم تا در كنج خلوتى آرام بگيريم. هنوز گرد و غبار راه بر چهرههایمان سنگينى مىكرد كه درد و دلهای مسئول مقرّ آغاز شد. ناراحت بود و شايد در آن حال، تنها گوشِ شنواى سيد على مىتوانست آرامبخش جانِ خستهاش باشد. زمان نمىتوانست بيش از اين حوصله كند و عقربههايش داشت تک به تک به سمت گلبانگ اذان صبح خم میشد؛ اما دغدغه سید علی در حل مشكل مسئول مقرّ اجازه نمىداد خواب بر پلکهاى خستهاش بنشيند. با صبر و حوصله بىمانندى تمام حرفهاى او را گوش كرد. نمازشب را خواند و نوبت به نماز صبح رسيد. بعد از نماز صبح ديدم سيد على از شدت خستگى، بين سجده و زمين به حالت خميده خوابش برده است.
#شهید_سید_علی_زنجانی
#خاطرات_شهید