4.82M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
*بخش هایی از مصاحبه با بانو فتانه افشون* صدای بانویی از دور توجهم را جلب کرد. به گمانم آمد زنی خوش بیان است که مادران و همسران شهدا را دلداری می‌دهد. نگاه از تماشا دزدیدم و به گعده بانوان نزدیک شدم؛ حیرت آور است... چند لحظه سکوت و نظاره کردم. پرسیدم: «خودشان هستند...» یکی از خانم‌ها گفت: «خوش آمدی دخترم، بیا جلوتر بله خودش است؛ همسر شهید صادق امیدزاده!» من اشتباه کرده بودم. این صدای زنی بود که همسر شهید است و زنان و مادران دیگر پاسداران را دلداری می‌دهد. چطور می‌شود حرمی از زنان گرد تا گرد برای شهیدت بگریند و تو با آرامش آنها را دلداری دهی؟! دستانم را کنترل می‌کنم که نلرزد جلوی این استواربانو. اما اصلا چه بپرسم که در ‌شأن او باشد؟ نزدیک شدم و بعد از تسلای خاطر چند لحظه هر دو در سکوت جمع به‌هم نگاه کردیم. گفتم:«بانو جان من حرفی ندارم از حالت برایم بگو...» همانطور که در کمال آرامش حرف می‌زد، گاهی با نام شهید نگاهش برق می‌زد و گوشه لبش لبخندی از رضایت داشت. او به من لبخند می‌زد و من می‌گریستم. او مهربان نگاه می‌کرد و من  اشک‌های روی گونه‌ام را پاک می‌کردم.‌ 🔴با همراهی با شهیدانه بصیر باشید👌 @shahid_seyed_mahdy