بسم الله الرحمن الرحیم خاطرات سراسر عشق،سردار شهید *هجوم دشمن قسمت:40 به خاطر دارم طی نخستین دیداری که با سروان حسین ادیبان داشتیم ،به او گفتم:الان عده ای از مسئولین سپاه همدان در پاسگاه تیله کوه حضور دارند،به نظر شما ،چطور می توانیم خودمان را به آنها برسانیم و نجاتشان بدهیم؟در جواب بنده،سروان ادیبان گفت:با وضعیت فعلی منطقه،قطعا این برادرها یا در آن جا اسیر شده اند ،یا به شهادت رسیده اند. شما دیگر به فکر آن ها نباشید .عراقی ها آمده اند قصر شیرین را دور زده اند و الان ،کل اهالی شهر ،آن جا در حلقه محاصره دشمن گرفتار شده اند. البته بعد ها مطلع شدیم که آقایان طایفه نوروزی ،قشمی و ترابی به همراه عزیزان مان خوش نیت،اولنج،شریفی،ترکو منوچهری توسط دشمن اسیر شده اند. قبل از شروع جنگ که به سر پل ذهاب امده بودیم ،حدود پنج نفر از بچه های سپاه همدان را برای فراگیری دوره ی کار با توپ خودکششی 155م.م آمریکایی ،فرستادین پیش بچه های ارتشی مستقر در قصر شیرین .از بین آن پنج نفر ،فقط اسامی شهیدان تقی بهمنی ،مهدی فریدی و پرویز اسماعیلی عزت در خاطرم مانده. روز اول جنگ که ارتش متجاوز بعث از محور پاسگاه کلانتر وارد خاک ایران شد و خودش را به جاده مواصلاتی قصر شیرین به سر پل ذهاب رساند،عملا به طور کامل عقبه ی این شهر مرزی _قصر شیرین _بسته شد و فقط جاده مواصلاتی قصر شیرین به گیلان غرب باز مانده بود. به آن صورت زیر آتش دشمن قرار نداشت .می شد روی آن تردد کرد .منتها اشکال کار در این بود که مسافت بین قصر شیرین تا گیلان غرب خیلی زیاد بود . در ثانی ،دشمن مدتی بعد آمد و همین جاده مواصلاتی قصر شیرین به گیلان غرب را هم بست. این بچه ها چند روزی در قصر شیرین به صورت چیریک شهری و رزم خانه به خانه با بعثی ها می جنگیدند . منتها بعد از سقوط قطعی شهر ،خودشان رارمی رسانند به ارتفاعات پیچیده و صعب العبور بازی دراز . حالا نه از این جهت که در امور جنگ کوهستانی نیروهای خیلی ورزیده و واردی بوده باشند ،نه! این بچه ها به طور غریزی ،به نظرشان می رسد که خواهند توانست با زدن به بازی دراز ،خودشان رارنجات بدهند. ادامه دارد...