بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرات سراسر عشق،سردار شهید
#حاج_حسین_همدانی
کتاب:مهتاب خین
*هجوم دشمن
قسمت:31
خلاصه نزدیک سر پل ذهاب ،برخوردیم به ستوان رستمی و بچه های ارتشی همراه ایشان،نشستیم به مشورت تا ببینیم چه باید کرد؟ قرار شد به آن وضعیت آشفته سرو سامانی بدهیم و در وهله ی اول،نیروهای پراکنده موجود رابرای مقابله با تهاجم گسترده واحد های زرهی وپیاده سپاه دوم ارتش بعث ،سازماندهی کنیم. لذا سریع دست به کار شدیم و پرداختیم به سازماندهی نیروها.
در آن روزهای اول جنگ به هیچ وجه مقوله ای به اسم وحدت فرمانده ای در کار نبود .در منطقه دشت ذهاب ،کل نیروهای ایرانی ،متشکل از سه گروه بودند:
1-نیروهای ارتش ،مشخصا از تیپ یکم لشگر81زرهی کرمانشاه(گردان مالک اشتر).
2-نیروهای عشایر بومی منطقه دشت ذهاب؛معروف به فدائیان امام.
3-نیروهای اعزامی از سپاه استان همدان.
فرمانده نیروهای ارتشی در منطقه دشت ذهاب،سروان حسین ادیبان بود. مسئول نیروهای عشایری مسلح منطقه ،برادری بود معروف به کاک عبدالله.ما او را از چند ماه جلوتر می شناختیم و حتی در درگیری های مرزی قبل از شروع رسمی جنگ ،در سرپل ذهاب باهم کار کرده بودیم . مسئوولیت فرماندهی بچه های سپاه همدان در جبهه میانی سر پل ذهاب را هم بنده به عهده داشتم.
از همان روزهای اول !ابتدا رفتیم به سمت شهر سر پل ذهاب . علت حرکت به سمت شهر هم این بود که واحد های تانک لشگر6 زرهی سپاه دوم ارتش بعث ،در روز دوم شروع جنگ ،یعنی یکم مهر ماه سال59،ضمن یک پیشروی برق آسا ،خودشان را به سر پل ذهاب رساندند و داشتند این شهر را هم می گرفتند .
خوب به خاطر دارم روی دیوار ساختمان سپاه این شهر یک آرم بزرگ سپاه را نقاشی کرده بودند که بر اثر شلیک تانک عراقی،گلوله ای به این دیوار منقش به آرم سپاه اصابت کرد.ساختمان سپاه سر پل ذهاب از سمت شرق در ابتدای ورودی شهر و رو به گردنه پاتاق قرار داشت. عراقی ها با شلیک تیر مستقیم تانک ،گلوله ای زده بودند که از طرف شرقی وارد ساختمان سپاه شده و ضمن انهدام شدید محوطه داخلی ساختمان،از سمت غربیه آن خارج شده بود.
ادامه دارد..
@Shahid_tahernia94
#همداني