کانال شهید وحید فرهنگی والا
﷽ 🌹 یا قاضی الحاجات 🌹 🌹سلام. صبح بخیر🌹 #سالگرد شهادت شهید علی هاشمی (شهید علی هاشمی و حاج قاسم سلی
سالروز شهادت شهید علی فرمانده سپاه ششم شهید هاشمی در تاریخ 1340/6/10 در منطقه عامری شهرستان اهواز به دنیا آمد. در سال 1357 چند بار دستگیر شد. پس از پیروزی انقلاب در تشکیل کمیته انقلاب اسلامی حصر آباد و اهواز نقش موثری داشت. علی هاشمی به خوبی قبل از شروع جنگ، جوانان انقلابی حمیدیه را سامان داد و با تشکیل سپاه پاسداران وارد سپاه شد و سپاه حمیدیه را تشکیل داد. بعد از عملیات فتح‌المبین شهید هاشمی مسئول عملیات در بخش «طراح» و در «کرخه نور» در جبهه سوسنگرد شد و همچنین بعد از آن تیپ 37 نور به فرماندهی ایشان در عملیات بیت‌المقدس و آزادی خرمشهر شرکت موثر داشت. در آستانه عملیات والفجر مقدماتی تیپ 37 نور تبدیل به سپاه سوسنگرد شد و بعدها از دل سپاه سوسنگرد، قرارگاه نصرت درست شد که تحول اساسی در جنگ به وجود آورد. به علت به نتیجه نرسیدن عملیات رمضان و والفجر مقدماتی و به بن بست رسیدن نبرد جبهه‌ها، بعد از والفجر مقدماتی در جنوب غربی شهر هویزه و نزدیکی آب گرفتگی‌ها، قرارگاهی کاملا سری به نام نصرت فرماندهی شهید علی هاشمی زده شد. قرارگاهی که تا ماه‌ها هیچ کس از فرماندهین به غیر از فرمانده سپاه از آن اطلاعاتی نداشتند. مأموریت ویژه‌ای که این قرارگاه بر عهده داشت جمع‌آوری اطلاعات از خاک دشمن تا عمق جاده بغداد- بصره که شامل منطقه هورالهویزه با آب گرفتگی وسیع و با تلاقی، با ابعاد تقریبی 100 کیلومتر در 40-30 کیلومتر بود. در واقع پیچیده‌ترین طرح و پیچیده‌ترین قرارگاه و پر رمز و رازترین قرارگاه جنگ قرارگاه نصرت بود. ثمره آن تلاش‌ها فتح جزایر خیبر و نا امن شدن جاده شمال به جنوب عراق بود و همچنین تجربه هور باعث فتح فاو و عملیات پیروزمندانه کربلای 5 شد. بعد از عملیات فاو، شهید هاشمی فرمانده سپاه ششم کشور شد. در اردیبهشت، خرداد و تیر سال 1367 دشمن به فاو و جزایر حمله کرد و در حمله به جزایر، شهید هاشمی که مسئول آن منطقه بود و دفاع از جزایر را بر عهده داشت مقاومت سختی انجام داد. از آن روز علی هاشمی مفقود گردید و پیکر مطهرش در سال 1388 کشف و در سال 1389 تدفین. خاطره‌ای از شهید وقتی شهید هاشمی به خانه می‌آمد و زنگ خانه را می‌زد بچه‌ها از نوع زنگ زدن وی متوجه می‌شدند که پدرشان آمده و هر رو با هم می‌دویدند تا در را باز کنند، اما حسین که زرنگ‌تر بود زودتر در را باز می‌کرد و زینب ناراحت می‌شد و گوشه‌ای می‌نشست، وقتی علی دلیلش را پرسید و متوجه موضوع شد، از آن وقت، هر بار این اتفاق تکرار می‌شد، شهید بر می‌گشت و از حیاط بیرون می‌رفت و می‌گفت زینب باید در را باز کند و او با این کار زینب را بی‌نهایت شاد می‌کرد. @shahid_vahid_farhangi_vala