#سلام_بر_ابراهیم
#داستان_زندگی_شهید_پهلوان_بی_مزار
#شهید_ابراهیم_هادی
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_سی_و_نهم
♻️دبير ورزش ص ۷۲
✔خاطرات شهيد رضا هوريار
💚رقابت زيبا همراه با رفاقت❤️
♻️ارديبهشت سال 1359 بود. دبير ورزش دبيرستان شهدا بودم. در كنار مدرسه ما دبيرستان ابوريحان بود. ابراهيم هم آنجا
#معلم_ورزش بود.
🍁
@shahidabad313
♻️رفته بودم به ديدنش. كلي با هم صحبت كرديم. شيفته مرام و اخلاق ابراهيم شدم آخر وقت بود گفت: تك به تك واليبال بزنيم!؟خنده ام گرفت
♻️من با تيم ملي واليبال به مسابقات جهاني رفته بودم. خودم را صاحب سبك مي دانستم حالا اين آقا مي خواد...! گفتم باشــه. توي دلم گفتم: ضعيف بازي مي كنم تا ضايع نشه!
♻️سرويس اول را زد. آنقدر محكم بود كه نتوانستم بگيرم! دومي، سومي و... رنگ چهره ام پريده بود جلوي دانش آموزان كم آوردم!ضرب دست عجيبي داشت. گرفتن سرويسها واقعًا مشكل بود.
♻️دورتا دور زمين را بچه ها گرفته بودند.نگاهي به من كرد. اين بار آهســته زد. امتيــاز اول را گرفتم. امتياز بعدي و بعدي و...
🍁
@shahidabad313
♻️مي خواست ضايع نشم. عمدًا توپها را خراب مي كرد!رســيدم به ابراهيم. بازي به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم كه سرويس بزند.
♻️توپ را در دســتش گرفت. آمد بزند که صدائي آمد. الله اكبر... ندای
#اذان_ظهر بود. تــوپ را روي زمين گذاشــت. رو به قبله ايســتاد و بلند بلند اذان گفت.
♻️در فضاي دبيرستان صدايش پيچيد. بچه ها رفتند. عده اي براي وضو، عده اي هم براي خانه.او مشــغول نماز شــد. همان جا داخل حياط. بچه ها پشت ســرش ايستادند.جماعتي شد داخل حياط همه به او اقتدا كرديم.
🍁
@pmsh313
♻️نماز كه تمام شــد برگشت به سمت من. دست داد و گفت: آقا رضا رقابت وقتي زيباست كه با رفاقت باشد.
⚡سردار ورزشكار، رضا هوريار قبل از انقلاب به همراه تيم واليبال ناشنوايان به مسابقات جهاني رفت و قهرمان شد )هرچند ناشنوا نبود!( رضا در كربلاي پنج به ياران شهيدش پيوست.
┏━━━🍃🌷🕊━━━┓
🌷
@shahidabad313 🌷
┗━━━🕊🌷🍃━━━┛