🌴دومين حضور ص ۸۳ ✔امير منجر 💚ابراهیم انسانی عجیب❤️ 🌴... نيروها را آرايش داده بود. بعــد از آن منطقه به يك ثبات و پايداري رسيد. 🌴اصغر از فرماندهان بسيار شجاع و دلاور بود.ابراهيم بسيار به او علاقه داشت.او هميشه مي گفت:چريكي بــه شــجاعت و دلاوري و مديريــت اصغر نديــده ام. 🍁@shahidabad313 🌴اصغر حتي همسرش را به جبهه آورده و با اتومبيل پيكان خودش كه شبيه انبار مهماته، به همه جبهه ها سر ميزنه. 🌴اصغر هم، چنين حالتي نسبت به ابراهيم داشت. يك بار كه قصد شناسايي و انجام عمليات داشت به ابراهيم گفت: آماده باش برويم شناسايي. 🍁@pmsh313 🌴اصغر وقتي از شناسايي برگشت. گفت: من قبل از انقلاب در لبنان جنگيده ام. كل درگيريهاي سال58 كردســتان را در منطقه بودم، 🌴اما اين جوان با اينكه هيچكدام از دوره هاي نظامي را نديده، هم بســيار ورزيده اســت هم مســائل نظامي را خيلي خوب مي فهمد. 🌴براي همين در طراحي عملياتها از ابراهيم كمك مي گرفت.آنها در يكي از حملات، بدون دادن تلفات هشت دستگاه تانك دشمن را منهدم كردند و تعدادي از نيروهاي دشمن را اسير گرفتند. 🍁@pmsh313 🌴اصغر وصالي يكي از ساختمانهاي پادگان ابوذر را براي نيروهاي داوطلب و رزمنده آماده كرد و با ثبت نام و مشخصات افراد و تقسيم آنها، نظم خاصي در شهر ايجاد كرد. 🌴وقتي شهر كمي آرامش پيدا كرد، ابراهيم به همراه ديگر رزمنده ها ورزش باستاني را بر پا كرد. هر روز صبح ابراهيم با يك قابلمه ضرب مي ِ گرفت و با صداي گرم خودش مي خواند. 🍁@shahidabad313 🌴اصغر هم مياندار ورزش شده بود، اسلحه ژ3 هم شده بود ميل! با پوكه توپ وتعدادي ديگر از سلاحها ، وسايل ورزشي را درست كرده بودند. يكــي از فرماندهــان مي گفت: آن روزها خيلي از مردم كه در شــهر مانده بودند و پرستاران بيمارستان و بچه هاي رزمنده، صبحها به محل ورزش باستاني مي آمدند. 🌴ابراهيم با آن صداي رسا مي خواند و اصغر هم مياندار ورزش بود. به ايــن ترتيب آنها روح زندگــي و اميد را ايجاد مي كردند. راســتي كه ابراهيم انسان عجيبي بود. ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━┓ ❖ @shahidabad313 ❖ ┗━━─━━━⊰✾✿✾⊱┛