☘انارهای آبدار☘ 🍃🌱یک جعبه ی انار سنگین بغل گرفته بود و نفس نفس زنان از لابه لای قبور مطهر شهدا قدم بر می داشت، تا خودش را به قبر سردار برساند. خلوت بود.چند نفر زن و مرد ایستاده بودند و فاتحه می خواندند. دو نفری هم کنار مزار حاج قاسم نشسته بودند و با موبایل عکس یادگاری می گرفتند. 🌺🍃به زائرین که رسید جعبه ی انار را در برابرشان گرفت و تعارف کرد. عجب انار های درشت و خوش آب و رنگی بودند! هر کس هر چند تایی که میخواست بر می داشت، و پیرمرد دوباره تعارف میکرد. 🍃🌼به طرف من که آمد، گفتم: قبول باشه... گفت: خدا قبول کنه...بلافاصله ادامه داد... حاجتی داشتم، از "نی ریز" آمدم اینجا. میگن این آقا خیلی مَرده، رفیقاشم خیلی مَردند...از انارستانم انار ها را کندم، آوردم اینجا برای حاجت روا شدن، اینا کارشون درسته...شما هم بفرما... یکی دوتا انار برداشتم و از او خواستم که ما را هم دعا کند. 🌸🍃نگاهم به ورودی گلزار که افتاد، دیدم دو نفر دیگر هم در حال پخش کردن انار هستند. به نظرم آمد، کس و کار پیرمرد باشند. دوباره به زائرینی که از سبد پیرمرد انار برداشته بودند تعارف می کردند. آنها هم انار های آبدار را، به عنوان تبرک بر می داشتند. وقتی از همه پذیرایی کردند، انار های اضافی را پیرمرد خم شد و روی سنگ مزار سید عباس گذاشت و با چهره ای لبریز از شادمانی چند لحظه ای با جاجی حرف زد و رفت. این عکس شد عکس یادگاری من از انارهای پیرمرد حاجتمند... 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☜【 روایتگری_شهدا】 ✅ @shahidabad313 🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊