💎 (۸) 🍀(ره) ⭐ همراه با تلاش خالصانه 🌿 و درس آموز 🍂مقدمه سازی 👈: ص ۱۷ 🔹️به اهتمام: سیدعبدالمجید کریمی 🔸️انتشارات زائر رضوی 🖊خدا خدا کنید سرهنگ بزند توی گوش شما ص۲۲ 🔸️آن شب خیلی هوا سرد بود و دو نفر بودیم. رفتیم از زیر برفها چوب پیدا کردیم و داخل یک ظرف حلبی آتش روشن کردیم که گرم شویم. 🔸️حدود ۱۰ دقیقه ای طول نکشید که دیدم یک نفر به سمت ما می آمد. گفتم احتمالا از نیروهای کومله است. 🔸️آمــاده بودیم که شلیک کنیم، ناگهان دیـدم گفت: »السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)«. با یک تیپا به من گفت: »شما سر آتش نشستید و دشمن را نمی بینید؛ اما دشمن شما را می بیند. 🔸️می خواهید پادگانی را به آتش بکشید؟!« بعد گفت: »فـردا بیا دفتر فرماندهی.« 🔸️فکر کردم حتما می خواهد ما را اذیت کند؛ اما خیلی مرد مظلوم و خبره و اهل کاری بود. وقتی رفتم دفتر ایشان، گفت: »چند روز مانده به مرخصی شما؟« گفتم: »۱۰ روز.« گفت: »۲۵ روز برو مرخصی. 🔸️« این شد که من به بچه ها می گفتم: »خدا خدا کنید سرهنگ بزند توی گوش شما. اگر سرهنگ سلیمانی بزند توی گوش شما، خدا به شما کمک می کند.« 🌼عباس افزون، همرزم شهید ┏━━━🍃🌷🕊━━━┓ 🌷 @shahidabad313 🌷 ┗━━━🕊🌷🍃━━━┛