⬅️من امشب شهید میشم!
💢یکشنبه شب12 اردیبهشت1361
عملیات"الی بیت المقدس"
تیپ۸نجف اشرف
گردان۲ثامن الائمه
🔸️بخشی ازجادۀ خرمشهر دست عراقیها مانده بود."احمد کاظمی"(سردار وشهید20سال بعد!)فرماندۀ تیپ،برایمان سخنرانی کرد و از ادامۀ عملیات گفت.سوار وانت تویوتاها به پشت خاکریز جادۀ خرمشهر رفتیم.
🔸️ساعت10شب بود.خودم را روی خاکریز ول کرده بودم.مثلا استراحت میکردم.چشمانم رابسته بودم ولی خواب نبودم.سمت راستم،"سیدمحمود میرعلی اکبری"در سینه کش خاکریز دراز کشیده بود.جلویش،محسن که خیلی باهاش رفیق بود،نشسته وچشمانش فقط به سیدمحمود خیره بودند.
🔸️ناگهان سیدمحمود ازجا پرید.روکرد به من و درحالی که حلالیت می طلبید،خداحافظی کرد!
نه فقط با من،باهرکسی دوروبرش بود.بامحسن که روبوسی کرد،اومبهوت و وحشت زده نگاهش کرد:
-چی شده محمود...چرا اینجوری میکنی؟
-چیزی نشده...من باید برم،همین
-باید بری؟کجا؟
-خب معلومه...وقتم تمومه
-وقتِ چی تمومه؟
-ببین محسن جون...من امشب شهید میشم...وقت رفتنمه می فهمی؟
🔸️این راکه گفت،محسن زد زیر گریه
سیدمحمود دست درجیب پیراهنش کرد،کاغذی را درآورد،آن را به محسن داد وگفت:
-این وصیتنامۀ منه...این رو بده به مادرم
محسن گریه اش شدیدتر شد.با هق هق گفت:
-آخه ازکجا معلوم من شهید نمیشم که میدی به من؟
سیدمحمود خندید وگفت:
-تو کاریت نباشه،فقط این رو بده مادرم.
✅
@shahidabad313
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊