✫⇠ ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت نود و دوم:جیکش در نیومد 🍂هر چی هم انسان قوی و مقاوم باشه بالاخره این گیرنده های حسی که در پوست انسان هست کار خودشون رو می کنند و اینجور نیست که انسانهای جسور و شجاع دردشون نیاید. فقط فرقش با آدمای کم طاقت اینه که صبر می کنه و دم بر نمیاره. 🔸️احمد فراهانی از این دست آدمها بود. یک روحانی، با جثه ای ضعیف، نسبتا بلند قامت و استخونی. اونم مثل علی باطنی اوایل اسارت خیلی اذیت شده بود و غیر از کتک های عمومی بارها زیر وحشیانه ترین شکنجه ها قرار گرفته بود و زبانزد بچه های بند سه بود و همه ایشونو فردی بسیار مقاوم و پرتحمل می دونستند. اما از شنیدن تا دیدن خیلی تفاوت هست. 🔹️یه روز تو صف آمار بیرون از آسایشگاه و در هواخوری جلوی من نشسته بودند و یکی از بعثیها بهش گیر داد و بهش گفت سرشو بزاره رو زانوهاش و با یه کابل بسیار سنگین افتاد به جونش. ضربه کابل آنقدر سنگین و سهمناک بود که با هر ضربه کلِ بدن احمد تکان می خورد تا جایی که احساس خطر کردم که مبادا زیر این فشار سنگین نتونه تحمل کنه و از دست بره. شماره تعداد کابلا از دستم در رفت تا اینکه اون نانجیب خسته شد و رهاش کرد. 💥والله جیک این بزرگمرد در نیومد. کمرش سرخ و سیاه شده و ورم کرده بود. قضیه که تموم شد چند لحظه ای تکان نخورد ما فکر کردیم بی هوش شده. اما بعد از چند لحظه که نفسش برقرار شد سر رو از روی زانوها برداشت و نگاه به ماها کرد و لبخند ملیحی زد. یعنی نگران نباشید من زنده ام و طوریم نشده. بابا تو دیگه کی  هستی؟ الله اکبر از این همه تحمل و مقاومت. ♻️هر چه بعثیها روی چنگیز و سربازان مغول رو سفید کرده بودند ، این احمد فراهانی مایه روسفیدی برای اسلام  و ایران بود. هر چه باشه، شاگرد مکتب امام صادق و امام خمینی بود... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯