✫⇠(۱۹۶) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت صد و نود و ششم:معراج و غدیر ♦️یکی از زیباترین جلوه های اسارت اتحاد و همدلی بین بچه شیعه‌ها و برادران اهل سنت و بحث و مناظرات دوستانه با هم بود. در آسایشگاه یک، یکی از عزیزان اهل سنت به نام آقا معراج بود که خیلی علاقمند به کشف حقیقت و بحث در زمینۀ مسائل دینی و مذهبی بود. 🔹️یه روز اومد پیشم و گفت: دوست دارم در زمینه ولایت حضرت علی(علیه السلام) و دلایل شما در این زمینه برام حرف بزنی. من از واقعه غدیر شروع کردم و جملات حضرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) در باره علی( علیه السلام) و جمله معروف «من کنت مولاه ،فهذا علی مولاه» رو داشتم توضیح می‌دادم که معراج گفت: ببین آقا رحمان پیش هر که میرم از غدیر شروع می‌کنه. من خیلی این چیزها رو نمی‌فهمم! با زبون ساده و خودمونی برام توضیح بده ببینم قضیه چه بوده؟ من گفتم بشرطی که ناراحت نشی میگم! گفتم: من اگه بخام مفصل وارد این بحث بشم احتمال داره ناچار بشم چیزایی رو بگم که برای تو خوشایند نباشه. 🔸️گفت: عیبی نداره من دنبال هستم. چند جلسه با هم نشستیم و در باره مسئلۀ و دلایل مختلفی که به ذهنم می‌رسید براش توضیح دادم. سؤالاتی داشت که در حد توانم پاسخ می‌دادم و اونم بدون گوش می کرد. من در صدد شیعه کردنش نبودم. انتخاب مذهب باید آگاهانه و در پی تحول درونی باشه. چون خودش علاقه نشون داده بود احساس می‌کردم وظیفه دارم اطلاعاتم رو هر چند ناقص در اختیارش بزارم. 🔸️این بحثهای دوستانه مدتی ادامه داشت تا اینکه معراج و چند نفرِ دیگه رو بردن آسایشگاه دیگه و بحثهای ما قطع شد، امّا یه چیز برای من و او موند و اون این که می‌شود بدون تعصب و توهین حتی اعتقادات همدیگه رو به چالش کشید؛ فقط شرطش اینه که جویای حقیقت باشیم نه در قید تعصب... ☀️  @shahidabad313 ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌