💐بسم رب الشهداء و الصديقين💐 🌷باعرض سلام و شب بخير به همراهان گروه بیان معنوی🌷 ✍هرشب با روایتگری زندگی نامه شهدا،میزبان دلهای پاک شماهستیم 🍀امشب همراه با 🌿هشتمین شهیدماه افسران؛ شهید سرلشگر خلبان عباس بابایی _____________________________ 🍀قسمت یازدهم 🔴خلبان شدن ما با عنایت خداوند بود شهید تعریف می‌کرد: شدن ما هم عنایت خداوند بود. دوره خلبانی ما در امریکا تمام شده بود؛ ولی به خاطر گزارش‌هایی که در پرونده خدمتی‌ام درج شده بود به من گواهینامه نمی‌دادند، تا این‌که به دفتر مسئول دانشکده که یک ژنرال امریکایی بود احضار شدم. ژنرال آخرین فردی بود که نسبت به قبول و یا رد شدنم در امر خلبانی اظهارنظر می‌کرد. از سؤال‌های ژنرال برمی‌آمد که نظر خوشی نسبت به من ندارد. در فکر بودم که در اتاق به صدا درآمد و او از خواست تا برای کار مهمی به خارج از اتاق برود. با رفتن ژنرال، من لحظاتی را در اتاق تنها ماندم. به ساعتم نگاه کردم؛ وقت نماز ظهر بود. بعد از کلی فکر با خود گفتم که همین‌جا نماز را می‌خوانم. در حال خواندنم ژنرال وارد اتاق شده بود. نماز را تمام کردم و از ژنرال عذرخواهی کردم. ژنرال از من توضیح خواست. گفتم: در دین ما دستور بر این است که در ساعت‌هایی معین باید با خداوند به نیایش بپردازیم و در این ساعت زمان آن فرا رسید بود؛ من هم از نبودن شما در اتاق استفاده کردم و این واجب دینی را انجام دادم. ژنرال گفت: همه این مطالبی که در پرونده تو آمده مثل اینکه راجع به همین کارهاست. این‌طور نیست؟ گفتم: همین‌طور است. او لبخندی زد، از نوع نگاهش پیدا بود که از صداقت من خوشش آمده است با حالتی احترام‌آمیز از جا برخاست و گفت: به شما تبریک می‌گویم. شما شدید. من هم از او تشکر کردم. احترام گذاشتم و از اتاق خارج شدم. آن روز به اولین محل خلوتی که رسیدم به پاس این نعمت بزرگی که خداوند به من عطا کرده بود، دو رکعت نماز شکر خواندم. منبع: برگرفته از کتاب پرواز تا بی‌نهایت 🍀شادی روح شهیدان اسلام صلوات🍀 🌹اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍوَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُم🌹 @majnon100 ✅گروه بیان معنوی https://t.me/joinchat/AAAAAEA_WeLENPadr7dSFA 👥کانال افسران جوان جنگ نرم: telegram.me/joinchat/BBmAijuziGup93W29V-moA 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃