✍ در عملیات سه ، وقتی دچار مد و امواج متلاطم آب شده بودیم ، نگران و متحیر ، ستون در حال حركت در آب را كنترل می ‌كردم. 💠 وقتی دیدم كه یكی از بچه ‌ها سرش را بدون حركت در آب قرار داده است ، بیشتر نگران شدم. شانه‌ ایشان را گرفتم و تكان دادم ، سرش را بلند كرد و با نگرانی و تعجب پرسیدم ، چی شده؟! ، چرا تكان نمی خوری؟! خیلی خونسرد و بدون نگرانی گفت ، مشغول بودم و ضمناً با طناب متصل به ستون ، بقیه را همراهی می ‌كردم !! 💠 اطمینان و آرامش خاطر این نوجوان بسیجی تنها زبانم را بند آورده بود . گفتم ، اشكالی نداره ، ادامه بده ! التماس دعا 💠صبح روز بعد ، روی سكوی ، اَلاُمیه ، اولین بود كه به دیدار معشوق نایل آمد.... 📕 نمازشب شهیدان ، ص ۱۰ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊