از شهدا ✍رختها رو گذاشتم تا وقتی از بیرون اومدم بشورم. وقتی برگشتم دیدم علی از جبهه برگشته و گوشه حیات نشسته و رختها هم روی طناب پهن شده. رفتم پیشش و بهش گفتم الهی بمیرم، مادر، تو با یه دست چطوری این همه لباس رو شستی؟! گفت: مادر جون اگه دو تا دستم هم نداشتم باز وجدانم قبول نمی کرد من خونه باشم و تو زحمت بکشی. 📚منبع : کتاب کوله پشتی به نقل نماز، ولایت، والدین 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا ✅ @shahidabad313 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊