💠 تازه از جبهه برگشته بود ولی خستگی براش معنی نداشت، رفت سراغ لباس‌ها و شروع کرد به شستن. فردا صبح هم ظرف‌ها رو شست. مادرم ناراحت شده بود خواهش کرد که این کارها رو نکنه، ولی یونس می‌گفت: «خاله جون این کارها وظیفه منه، من که هیچ وقت خونه نیستم، لااقل این چند روزی که هستم باید به خانومم کنم». 📕 همسفر شقایق، صفحه ۳۱ شهدا🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 💥روایتگری شهدا @shahidabad313 ┏━━━🍃🌷🍃━━━┓ 🌷 @majnon313 ┗━━━🌷🍃🌷━━━┛ 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊