🔴 تذکر یک شهید به مخالفان انقلاب و رهبری
🔹 دختر دانشجو و تنهایی و شهدا
🌸ایام مهرماه بودوشروع ترم دانشگاه ، پیرمرد و پیرزن دختر تنها پسر شهیدشون رو به شهری غریب آوردند.یک هفته موندند و بالاخره دختر شهید تنها شد...
🔸می گفت روز اول که تنها شدم، خیلی گریه کردم وغربت شهر منو احاطه کرد.
ترس هم کمی همراهم بود.شب که شد با خودم گفتم: اگه بابام بود...وباهق هق گریه خوابیدم...
🌷تو خواب دیدم...یه جوون بالباس رزمندگی اومد ایستاد پیشم و بهم گفت:
"توی این شهرمهمان ماشهدایی.هیچ غصه نخور.اگه بابات اینجا پیشت نیست.من هستم.
گفتم شما ؟ گفت: محمدابراهیم موسی پسندی...
🌺صبح که شد پرس و جوکردم و فهمیدم کیه.
بعدازشروع کلاسها،
یکی ازاساتید که دید من محجبه ام و ولایی ٬خیلی بهم گیر داد و حرفهای سیاسی روخطاب به من میزد و با من به شدت بحث می کرد...
تااینکه دریکی ازجلسات برگشت گفت:خانم فلانی دیگه حق نداری بیای سراین کلاس...
رفتم بیرون درحالی که فقط گریه می کردم ، توی دلم با بابام حرف میزدم و اشک می ریختم.
🔹دوباره شب دیدمش :همون شهید.
اومدبهم گفت: "فردا برو سرکلاس بشین و کاری نداشته باش و به استادتون بگو:
"اگه ما (شهدا) و نسل بسیجی نبود تو اینقدر راحت و آسوده نمی تونستی حتی زندگی کنی...ازاین به بعداگه خودت واصلاح نکنی به شهدا "باید" جواب پس بدی...
🔗صبح رفتم سرکلاس ، بچه های کلاس بهم گفتند: تو را به خداخودت برو بیرون ...این استاد از شماها بدش میاد.
📚استاد اومد یه نگاهی به کلاس ومن انداخت ،بعد روی تابلوی کلاس نوشت:
"ما هر چه آبرو واعتبار وآسایش وامنیت داریم از شهدا داریم."
و بعد سر کلاس رسما از من معذرت خواهی کرد.
ازمن پرسید: شماباشهیدمحمدابراهیم_موسی_پسندی نسبتی دارید؟
من درجواب گفتم :بله..
*ظاهراعین خواب من واستادهم دیده بود...
بعد از اون هم دیگه اون استاد با قبل فرق کرده بود...*
"یارا دل از یاد شهیدان تنگ دارم
حال وهوای لحظه های جنگ دارم..."
@shahidalikhalili_ir