طلبه شهید علی خلیلی
بسم الله الرحمان الرحیم #ناےسوخته #قسمت۵۹ پیله کرده بود به یکی از رفقا که پنج شنبه برویم گلزار
بسم الله الرحمان الرحیم ۶۰ نوجوان بود رفته بود پابوس امام هشتم(ع)😍 دوستانش و اقای معلم هم سرپرست گروه😉😁 بچه ها معلم شان رو دوره کرده بودند ، برای خرید که با تجربه تر است😅😉 -یکی از بچه ها گفت: کدوم خوبه؟🤔🙄 - همشون خوبن، مخصوصا اون که با رکاب نجفیه😍😍 -اقا چرا برا خودتون نمیگیرین؟😕 -ادم هر چیزی رو به اندازه نیازش میگیره😄 در این جریان علی اصلا همراه ما نبود وقتی برگشتن توی قطار یکی از بچه ها گفت: -اقا می دونید کدوم انگشتر رو برای بابام خریدم😄همونی که شما دوست داشتین خریدم ۵۰۰۰تومان☺️ علی جریان رو پرسید 🤔 یکی از بچه ها براش توضیح داد☺️ چند ساعتی گذشت . می خواستیم بخوابیم دیدم علی اومده دم در کوپه و میگه: -اقا یه خواهشی کنم رد نمیکنید؟😢 یادتونه گفته بودین از نشانه های مومن اینه که اگه کسی بهش کادو بده سریع میگیره😊😅 آن سال ها در مدرسه قرار قشنگی بین همه بود که عکس های شهدا را به همدیگر هدیه می دادند☺️😍 اقا معلم هم فکر کرده بود جریان همین است😄 ادامه دارد.... نویسنده :هانیه ناصری ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵ @SHahidAliKHalili_ir