بسم الله الرحمان الرحیم
#ناےسوخته
#قسمت۷۰
-بده ببینم، این اینجا چیکار میکنه؟😍
مادر عروسک را کف دستش میگذارد ☺️
-از دست کارای داداشت😂
از صدای خنده ی ارام اما عمیق مادر مبینا هم خنده اش می گیرد
-چرا؟ مگه چیکار کردی؟😅
-چند تا از این عروسک های سرباز داشت ، با بابا که رفته بود زیارت دیده بود هر کس نذری داخل ضریح میندازه ، اونم عروسکشو از جیبش در اورده بود و انداخته بود توی ضریح😂😍
تفنگ را از دست مادر می گیرد و آن را براندازه میکند🔫
-این چیه ؟چراغم داره مامان باطری بده توش بندازم، بده روشنش کنم.😍
و سکوت مادر....
-مامان این شمارو ناراحت میکنه؟😢
-یادچیزی افتادی😢
-برادرت اینو به دوستش داده بود که پسر همسایه از دستش کشید علی تا اعتراض کرده بود اون بی انصاف هلش داده بود زمین😞😔
-خیلی بیخود کرده بود😡 اگه جای اون بودم حسابشو میرسیدم😡😡
ادامه دارد....
#شهیدعلےخلیلی
نویسنده:هانیه ناصری
ناشر:انتشارات تقدیر۱۳۹۵
@shahidAlikhalili_ir