3.88M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
[ مکالمه حضرت سیدالشهدا و جون غلام ] امام حسین(عليه السلام) در روز عاشــــورا به وى فرمود: (تو از جانب ما آزادى! تــــــو در جستجوى عافيت با ما همــــراه بودى، پس خويش را در راه ما گرفتار مكن). . «جون» خود را به پاهاى حضرت انداخت و ملتمسانه عرض كرد: (پــــــسر پـــــيامبر! در خوشى ها كاســـــه ليس خانــــه شما بودم حال در گرفتارى رهايتان كنم؟). . آنگاه افزود: (بخــــدا سوگند مـــــى دانــــــــم بويم ناخوشـــــاينـــــــد، حَسَــــــــبم ناچيـــــز و چهره ام سيــــــاه است پـــــس بهــــــشـــــــت را بر مــن ارزانـــــــى دار تا بـــــويم خــــــــوش و حَسَبم شريف گردد. . به خدا سوگند از شما جـــــدا نخواهم شد تا اين خون من با خون شما بياميزد). . پس از اين گفتار، امام بــه وى اجازه داد. او شادمان به سوى ميدان شتافت و اين رجــــز را مى خواند: . (فاجران، چگونه ضربــــــــ شمشير اين غلام سيـــــــــاه را مى بينـــند؟ شمشيرِ برّان و جداكننده و آب ديده. من از آل پيامبر(صلى الله عليه وآله ) با دست و زبانم دفاع مى كنم و با آن اميدوارم روز قيامت بهشت نصيبم گردد). سپس جنگيد تا به فيض شهادت نايل آمد. امام بر بالين وى حاضر شد و در حقش دعا كرد: از امام سجّاد(عليه السلام) نقل شده است: آنگاه كه جمعى براى دفن شهيدان كربلا حاضر شدند، پيكر جون را در حالى يافتند كه با گذشت چند روز بوى بسيار خوشى از آن به مشام مى رسيد. آرى هنگامى كه معرفت غلامى چنين باشد، اصحاب و ياران خاص در چه پايه اى از معرفت خواهند بود! کـانـال‌رسمےشھیـدعلی شاهسنایی 🥀 @shahidalishahsanaei