⭕️عاشق روضه ی مادر پهلو شکسته بود 🔹بالاخره به او اجازه دادند که در عملیات والفجر ۳ راهی منطقه شود. در یکی از گردانها بی سیم چی بود. وقتی دو روز قبل از حمله برای توجیه بچه های مخابرات به دهلران رفتم، سراغ علی آقای ماهانی را گرفتم. پیدایش که کردم، در آغوش اوآرام گرفتم. در عملیات قبلی اجازه نداده بودم شرکت کند، وحالا داشت می رفت... ♦️خوشحال بود، گفت:برادر کریمی، دیدی بالاخره نوبت ما هم رسید؟ 🔸گفتم انشالله به سلامتی بر می گردی.در حالی که دعوت می کرد که گوشه ای بنشینیم، گفت: این بار فرق می کنه ، من باید جواز زیارتی کربلا را بگیرم. ♦️بلافاصله در ادامه حرفش گفت: می شه ازت خواهشی بکنم... 🔹چه خواهشی علی آقا؟ ♦️می شه روضه ی حضرت زهرا سلام الله را بخوانی؟ 🔸با بردن نام زهرا سلام الله اشک هایش جاری شد.شروع کرد از مصیبت های بی بی تعریف کردن.او نوحه خوان شده بود، حالم را دگرگون کرده بود. توی این دنیا نبود. عاشق روضه ی مادر پهلو شکسته بود. 🔹آن روز در جمع دو نفره ی ما او مداحی کرد و من گریستم. نمی خواستم از او جدا شوم. اما...رفتم و رفت... ! ✅روای همرزم شهید علی ماهانی آقای کریمی @shahidan_kerman