✍قسمتی از زندگی سردار شهید عبدالمهدی مغفوری...
🔸نوزاد بود که به سختی مریض شد به حضرت ابوالفضل علیه السلام متوسل شدند بهبود یافت.
🔹از ۱۲ سالگی اذان دعای سحر و ادعیه و قرآن میخواند دوستانش به او عبدالله می گفتند.
🔸هر کاری را با بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ شروع و با الْحَمْدُ للّهِ تمام می کرد.
🔹نیمه های شب بیدار می شد وضو می گرفت و نماز شب می خواند.
🔸با پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد و به کردستان اعزام شد.
🔹مسئول روابط عمومی سپاه کرمان سپاه زرند و فرماندهی سپاه سیرجان و واحد بسیج استان کرمان و جانشین ستاد لشکر ۴۱ ثارالله را به عهده داشت.
🔸چندین بار به جبهه عزیمت و مجروح و شیمیایی شد.
🔹بزرگان اهل عرفان به او لقب مجسمه تقوا داده بودند.
🔸شهیدی که در همه حال و در هر شرایطی اذان می گفت.
🔹شهیدی که هنگام تشییع و دفنش موقع اذان بود برخی صدای اذانش را از تابوت شنیدند.
🔸شهیدی که در حضور او غیبت ممنوع و با ادب تذکر می داد.
🔹شهیدی که در سجده ها و قنوت نمازش دعای کمیل را می خواند.
🔸شهیدی که با همان لباس خاک آلود برگشته از ماموریت به خواستگاری رفت.
🔹شهیدی که روی قالی های خانه نمی نشست می گفت نشستن روی این قالی ها مرا از یاد محرومان غافل می کند.
🔸شهیدی که در محل کار زودتر از همه می آمد و دیرتر از همه می رفت.
🔹شهیدی که در هفته چند ساعت برای خود کسر کار می زد می گفت در حین کار احتمال می رود یک لحظه ذهنم به سمت خانه همسر و یا فرزندم رفته باشد وقت کار من متعلق به بیت المال هستم و حق استفاده شخصی ندارم.
🔸شهیدی که عارف حوزه علمیه او را استاد خود می دانست.
@shahidan_kerman