✍انصاف دهید منتظرم هستند...
🔹وقتی هور العظیم بودیم خواب دیده بودم محمدحسین شهید می شود از آن زمان به بعد هر وقت می دیدمش بی اختیار اشکم جاری می شد.
🔸خودم را برای عملیات والفجر هشت رساندم منطقه با مهدی پرنده غیبی با هم بودیم که محمد حسین با موتور از راه رسید باز اشکم جاری شد.
🔹محمد حسین دل از دنیا کنده بود خطاب به مهدی گفت شما کاری ندارید من هم دارم می روم شهادتش را می گفت.
🔸مهدی شروع کرد به گریه کردن و گفت محمد حسین تو اهل این حرف ها نبودی تو که رفیق با معرفتی بودی.
🔹محمد حسین گفت به خدا قسم دو سال است که به خاطر رفاقت با شما مانده ام.
🔸بعد از شهادت شهید اکبر شجره این دو سال را فقط به هوای شما صبر کردم دیگر بیش از این ظلم است انصاف بدهید آن طرف هم کسانی هستند که منتظرم هستند همان طور که می خندید سوار موتورش شد و رفت و ما فقط گریه کردیم و نگاه کردیم.
💢راوی حمید شفیعی کتاب حسین پسر غلامحسین زندگینامه و خاطرات شهید محمد حسین یوسف الهی صفحه ۲۳۱_۲۳۰...
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی@shahidan_kerman