سحرگاه روز یازدهم..... بیاد خانمی که خیلی مظلومه... رباب و نشناخت هرکس بهش نگاه میکرد... بدجوری آفتاب صورتش و سیاه میکرد... الهی به چشم ایشون بیایم....