🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒
🌸🍒
🍒
🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇
#فصل_دوم
#پارت_355
#عـشقبہشـڔطعاشــــقے
+آقا پره...
دستش به نشونه سکوت که نه
بیشتر به نشونه خفه شو و حرف نزن بالا اومد
اما سکوتشو نشکست
کم نیاوردم
+میخوام با پار...
انگار با شنیدن اسمشم آتیش این برادر تندمیشد
_اسم برادر منو به زبون کثیفت نیارر
سعی میکرد آروم باشه
اما نمیتونست
لرزش دستاش و رگ های ورم کرده دستش که انگار هر لحظه سعی داشتن پاره بشن نشون از عصبانیت بی حدش میداد
سحر اما نتونست طاقت بیاره
با اینکه حق با شوهرش و خانواده شوهر داغ دارش بود
بازم نتونست خواهرکم تحمل کنه این بی احترامی پرهامو
حتی با اون صدای بی حال که به زور میشد شنید صداشو
_حرف..دهنت...و بفه...م پرهام
س..سارا مقصر...نیست
هیچ...کس مقصر...نیست
انگار بنزین ریخت روی این آتیش خاکستر شده که دوباره شعله کشید
شعله ای که هرلحظه امکان داشت همه داخلش بسوزیم
_نههه
این وسط فقططط خواهر تو مقصرههه
خواهر تو مقصرهه که برادر احمق منو گول زد
گول زد و خام خودشش کرد
بعدشم مادرمو
همه کسمو فرستاد سینه قبرستون
این
همین بی شرففففف
نمیدونم چرا اما من مات موندم
مات اینهمه حق گویی
درست میگفت
من
من باعث همه این اتفاقاتم
من باعث همه این نحس هاییم که تو زندگی همه راه انداختم
من باعث همشونم
اگه من نبودم
مامان و بابام زنده بودن
اگه من نبودم سینا به مهسا میرسید
اگه من نبودم مامان طاهره و فاطمه و آقاجون داغ دار نمیشدن
محمدحسین از پیششون پر نمیکشید
اگه من نبودم الان پارسا و خونوادش خوشحال بودن و خاله سمیرا زیر خروار ها خاک نبود
همه زیر سر این منه نحسه
با صدای جیغ سحر و داد یا زهرای پرهام
لحظه ای به خودم اومدم که تریلی ۱۸ چرخی درفاصله نیم متری ازمایی قرارداشت که سرعتمون ۱۸۰ بود
°•°•°•°•°•°•°•°•°•
(پارسا)
_پسرخاله پسرخاله گوشیت داره زنگ میخوره
با صدای رها دخترخاله ۱۴ سالم
از اونهمه افکار بهم ریخته خارج شدم
چرا اینهمه دلشوره دارم
نمیفهمم دلیلشو
با صدا زدنای مجدد رها حواسمو به سمتش دادم و گوشیو ازش گرفتم
پرهام بود
عجیب بود قهر بود اما زنگ زده بود
دکمه اتصالو زدم و منتظرشدم حرفی بزنه
اما هیچ صدایی به گوشم نرسید
+جانم پرهام؟!
_شما با صاحب این خط چه نسبتی دارید جناب؟
از صدای زنونه ی نا آشنایی ابروهام در هم رفت
+من برادرشم خانم
گوشی برادرم دست شما چیکارمیکنه؟!خودش کجاست؟!
_من از بیمارستان نمازی تماس میگیرم خدمتتون
برادرتون به همراه دوتا خانم در جاده شیراز_کوار تصادف کردن
همین الان اوردنشون بیمارستان
نمیفهمیدم پشت تلفن چی میشنوم
فقط و فقط فهمیدم تصادف کرده
همین
برق و باد از سرعتم تعجب کرد وقتی نشستم پشت ماشین و به صدا زدنای هیچکسی توجه نکردم و فقط روندم سمت بیمارستان
انگار تازه داشت حالیم میشد چیشده
عجیب بود
اما فقط و فقط قلب من یکیو صدامیکرد
ذهنم یکیو صدامیکرد
روح و جسمم یکیو صدامیکرد
سارا
سارا
سارا
تموم جونم به لرزش افتاده بود
اگه بلایی سرش بیاد
چی میشه؟!
چی سرمن میآد؟!
بی شک
میمیرم
همین
نمیفهمیدم چی میگم
میدونستم اشتباهه
اون شوهرداره
اما یه چیزی یه خط قرمز برام کشیده بود روی تمام افکار مزاحمم
و فقط قلب و جون و روح و جسمم سارا رو صدامیکرد و سلامتیشو میخواست
خدایا قسمت میدم به تمام مقدسات عالم
بلایی سرش نیاد
خدایا قسمت میدم
نفهمیدم کی رسیدم پشت چراغ خطر و اشک چشمای تر شدم روگونه مردونم نشست
اما فهمیدم دلم بد شکسته
+مامان
مامان سمیرا
مامان دورت بگردم
تو که رفتی از پیشم
قربون سرت بشم
تو که رفتی
سارا رو دیگه نبر
سارا تموم جون و زندگی منه
اونو ازم نگیر
مامان
من بی مادر شدم
درد بی مادری خیلی بده
تواین سه روز بدجور درد کشیدم
توروبه خدات قسمت میدم ی کاری کن نزار فاطمه زهرا بی مادر شه
ڪپے رماݧ حراـم❌
جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️
نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿
🍒
🌸🍒
🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒
🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒