🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒 🍒 🍓بـسم ڕب اݪعـشـــ😍ــق🍇 باصدای در به سمت دراتاق برگشتم پرستاری توی درگاه درایستاده بود +بفرمایید متاسف گفت _اقای گنجویی تسلیت عرض میکنم خدمتتون سرپایین میندازم و تشکرمیکنم _گفتن بچه رو میخوان ببرن سردخونه اما قبلش گفتن شاید بخواین بچه رو برای باراخر ببینید تنم از شنیدن این جمله یخ کرد چقدر سخته برای یک پدر چقدر سخته تحمل اینکه دیگه فرزندشو جگرگوششو نتونه ببینه بابغضی که هرلحظه سعی درخفه کردنم داشت سری تکون دادم و تشکری کردم بیرون رفت بلند شدم و به سمت دراتاق رفتم قبل از رسیدن دستم به دستگیره در با صدای سارا استپ شدم باصدای بغض الود و خش داری گفت _محمدحسین اروم برگشتم سمتش +جانم _منم میخوام بچمو ببینم واسه بار اخر و بازم اشک هاش روی گونش روان میشه به سمتش میرم و کمکش میکنم پایین بیاد از تخت اروم به سمت اتاقی که پرستار گفت میریم درو باز میکنیم و داخل میشیم جز یه تخت کوچولوی نوزاد چیز دیگه ای توی اتاق نیست لرزون سمتش میریم ترلانم دخترکم مثل فرشته ها خوابیده خوابی ابدی {از زبان سارا} با ورود به اتاق تنم یخ میبنده توان از پاهام میره اما سعی میکنم خودمو به تخت برسونم بادیدن ترلانم دخترکم نوگل پرپرم که مثل فرشته ها خوابیده بغضم سرباز میکنه دستمو جلوی دهنم میگیرم و ناباور هق میزنم باورم نمیشه هنوز هق میزنم و جلو میرم با استینم اشکامو پاک میکنم تابتونم بهتر بچمو ببینم مژه های مشکی قشنگش پلک های نازشو پناه گرفته دستای کوچولوش کنارش افتاده دستشو میگیرم سرده سرده هق میزنم اشک میریزم محمدحسینم اون طرف تخت ایستاده و اشک میریزه دستشو روی صورتش میزاره و پشتشو به من میکنه و شونه های مردونش میلرزه باصدایی که خش داره و اثرات گریه توش هویداست زمزمه میکنم +دخترم ترلانم چشمای قشنگتو باز کن مامان اشکامو با استینم پاک میکنم اما بازم روون میشه دستشو میگیرم و نوازش میکنم +مامانم چشماتو باز کن عزیزکم چشماتو باز کن قشنگم بازم اشک جلوی دیدمو تار کرده دستمو نوازش وار روی سرش میکشم +دخترکم ترلانم یه باردیگه گریه کن صداتو بشنوم عزیزکم هق میزنم و ادامه میدم +جگرگوشم چرا نیومده رفتی پاک میکنم اشکمو +مامانم چرا نزاشتی پاپوشای صورتیتو پات کنم هق میزنم و باپشت دست گونشو نوازش میکنم +جان دلم چرا نشد حتی به خونه ببرمت چرا حتی نشد توی تختت بخوابونمت هق هقی میزنم برمیگردم سمت محمدحسین +محمد محمدجان بگو همش خیاله بگو همش کابوسه محمدبگو بچم پرپر نشد محمدبگو جگرگوشم توی دستم جون نداد به سمتم میاد همونجور که گریه میکنه میگه _ساراجان... نمیزارم حرفشو تکمیل کنه بلندترمیگم +محمدبگو دخترکم نرفته محمد بگو هستش هنوز بگو ارزو به دل نموندم روی زانو هام میافتم و هق هق میزنم باصدای بلند تر و عاجزی مینالم +محمدبگو که جگرگوشم پرپرنشد تودستم جیغ میزنم و با هق هق میگم +محمدبگو توروخدا گریش شدت میگیره و به سمتم میاد ڪپے رماݧ حراـم❌ جہت مشاهده پیگرد قانونے و اݪهے دارد⚖️ نـویسـنده=خـانم حـدێث حیـدرپـور🌿 🍒 🌸🍒 🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒 🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒🌸🍒