#کتاب_آرام_جان
#خاطراتی_از_شهید
#محمد_حسین_حدادیان
#به_روایت_مادر
#نویسنده: محمد علی جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
#قسمت_ ۳۵
عصر پنجشنبه رفتم بهشت زهرا سر مزار شهید طریقی قطعه ۲۹ ردیف
۱۳۳ چقدر این اعداد شبیه شماره خادمی محمدحسین در هیئت رایة العباس بود. روی پیراهنش ۱۳۳-۹۹ حک شده بود. ۱۳۳ که حروف ابجد حضرت عباس (ع) است
برای همه ثابت بود.
چشمم افتاد به عکس شهید یاد روزی افتادم که آب پاکی را ریختم
کف دست بچه ها، به محمدحسین و
زهرا نگفته بودیم همسر اول من شهید شده است. میخواستم به یک درکی برسند تا متوجه شوند که مجتبی از یک پدر دیگر است. هروقت میرفتیم سر مزار شهید طریقی به بچه ها میگفتیم «ایشون دوست
باباست ، توی جبهه شهید شده!» محمد حسین تازه رفته بود کلاس اول رفتیم بهشت زهرا وقتی پارچه روی تابلوی بالای قبر را کنار زدیم زهرا گفت :«مجتبی!» خندیدیم و گفتیم نه مجتبی نیست!» فکر نکردم شاید این یک زمینه و آمادگی باشد برای گفتن حقیقت بعد از
خواندن فاتحه و زیارت آمدیم توی
ماشین. زهرا وسط ایستاد. یک
دستش روی صندلی فرهاد بود یک
دستش روی صندلی من بهش
گفتم میدونی اون شهیدی که تو گفتی شبیه مجتباست کیه؟» زهرا گفت: «کیه؟» گفتم «بابای
مجتباست» زد زیر گریه بالا پایین می پرید که نگویید بابای مجتباست اگه اون بابای مجتباست پس پدر منم هست شمابه من دروغ گفتید.
منو ببرید سر قبر بابای خودم.
👇👇👇👇