عملیات مهمی بود و باید بدونِ سر و صدا انجام می‌شد. ناگهان کوله پشتی‌ِ «شهید علی عرب» که پُر از مُهِمات بود، آتش گرفت! هر کاری کردن نتونستن کوله رو ازش جدا کنن! علی از بچه‌ها خواست به راهشون ادامه بدن. با چفیه، دهانش رو بست تا عملیات لو نره.. کوله‌ پُشتیش هر لحظه شعله‌ور تر می‌شد، ذره ذره می‌سوخت و هیچ صدایی نمی‌داد! وقتی عملیات تمام شد و برگشتیم، علی رو ندیدیم! همه‌ی بدنش سوخته و آب شده بود؛ فقط کفِ پوتین‌هاش که نَسوز بود، ازش باقی مونده بود..💔🥾 او فقط ۱۶سال داشت :) + برای شادی روح مطهر شهدا صلوات