📗 کتاب " تاثیر نگاه شهید " (۱۴۴)
🌟 ادامه ی کتاب :
3⃣بخش سوم : محبت شهيد به
فاميلها و بستگان
🖊پدر شهید:
مدتي بود در صفوف نماز جماعت مسجد الزهرا(سلامالله علیها) جوانی را مي دیدم که مرتب در مسجد حضور پیدا میکند. تا آن روز او را ندیده بودم و نميشناختم. اما او هربار که من را میدید به گرمی احوالپرسي میکرد.
یک روز بعد از نماز پيش من آمد و گفت من مقید به نماز اول وقت نبودم تا این که یک روز به طور اتفاقی کتاب «آخرین نماز در حلب》 از شهيدتان به دستم رسید. عکس شهید را که دیدم با خودم گفتم چند صفحه اول را بخوانم تا با او آشنا بشوم اما وقتی شروع کردم، مشتاق شدم تا خواندن کتاب را ادامه دهم و تا پايان، كتاب را خواندم. روايت كتاب از زندگي شهيد آن قدر جاذبه داشت كه بخشهایی از كتاب را برای بار دوم مطالعه کردم. از آن روز مسیر زندگیم تغییر کرد. به خودم آمدم با خودم فكر ميكردم چرا تا به حال غافل بودم. تصمیم گرفتم در هر جایی كه باشم نماز اول وقت را در مسجد بخوانم و اگر برایم مقدور نبود در خانه نماز را اول وقت بخوانم. نکته دومی که از آن غافل بودم این بود که هرگز به دوست شهید فکر نکرده بودم. وقتی مطالب ارزنده کتاب را درباره داشتن دوست شهید، مطالعه کردم یک شهید را به عنوان دوست شهید خود انتخاب کردم. از آن روز به زندگیام دلگرمتر شدم. گاهی با دوست شهيدم درد دل می کنم. احساس میکنم حرفهای مرا میشنود و دستم را میگیرد و در زندگی کمکم میکند.
موقع خداحافظي از من پرسید بغیر از کتاب آخرین نماز در حلب کتاب دیگری هم چاپ شده است؟ من کتاب لبخندی به رنگ شهادت را به او معرفی کردم.
ادامه دارد ...