151.8K
محمد کاظم هم هنوز اول هنرستان بود و خیلی خیلی این بچه مهربان بود😍 خیلی خیلی به فکر فامیل ها و به فکر یکی که بچه یتیم داشت و یکی که ضعیف تر بود؛ خیلی به فکر بود همش می گفت: به فلانی کمک کردید؟! فلانی بچه ی کوچک داره فلانی بچه ی یتیم داره... خیلی بچه ی مهربانی بود و او هم در سن ۱۶ سالگی زمان دامادی محمدرضا ؛ محمد کاظم هم جبهه بود ... آمد نشست و گریه کرد که من برگه اش را امضا کنم! گفتم: مادر جان شما الان درس هات رو خواندی؟ الان زمان امتحاناتته ؛ امتحانت رو بده و بعد امتحانت برو گفت: الان مادر جان امتحانات واجب تره یا ناموسمان واجبتره؟ ناموسمان در خطره!