#روضه_سنگین💔
آنقدر چکمه به پهلوش زدن نامردا...
نیزه و تیر به بازوش زدن نامردا...
با عصا بر لب و ابروش زدن نامردا...
پنجه در طُره ی گیسوش زدن نامردا...
مادرش از نفس افتاد زِ بَس داد کشید.
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید.
هر چه که دور و برش بود به غارت بردند
شال سبزی کمرش بود به غارت بردند
حتی عمامه سرش بود به غارت بردند
آنطرف تر سپرس بود به غارت بردند
مادرش از نفس افتاد زِ بَس داد کشید.
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید.
پیش زینب سر او را به سَنان زد، سَنان
با لگد بر دهنش خنده کنان زد سنان
سیلی بر زینب غمدیده چنان زد سنان
غل و زنجیر و طناب دستِ زَنان زد سَنان
مادرش از نفس افتاد زِ بس داد کشید.
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید.
بر سر پیکر عریان حسین(ع)خندیدن...
بر نوامیس مسلمان حسین(ع) خندیدن...
همه بر اشک یتیمان حسین(ع) خندیدن...
لحظه خواندن قرآن حسین(ع) خندیدن...
مادرش از نفس افتاد زِ بس داد کشید.
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید.
ناله ی مادر او بین هیاهو گم شد...
معجر خواهر او بین هیاهو گم شد...
دزد انگشتر او بین هیاهو گم شد...
به خدا دختر او بین هیاهو گم شد...
@shahiydarefkayedkhordeh