بعد از نماز صبح بود که ندا اومد، عمار بگو یا علی و راه بیفت عمار گفت پاشو بچه‌ها رو راه بنداز بریم گفتم چیو راه بندازم کجا بریم الان آفتاب میزنه خورشیدُ چیکارش کنیم گفت: ما هم می‌زنیم رویِ خورشیدُ کم می‌کنیم نفهمیدم چی میگه اون موقع با یه گردان راه افتادیم هوا روشن شد کربلا به پا شد عاشورا مکن ای صبح طلوع با طلوع خورشید، اولین شهید معرکه فرمانده بود دو دقیقه بعد میثم و... و.... و... بعد از یک روزِ کامل جنگ عاشورایی، خورشید داشت غروب می‌کرد که ته مونده‌های گردان، خاکریز دشمن رو فتح کرد الحق که روی خورشید رو کم کرد فرمانده به وقت ۱۶ آبان ماه سالروز شهادت 🌹 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 ‌@shahidaziz_ebrahim_hadi